عشق و عاشقی
متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 7:14 عصر نوشته شده است.
¤ شهر خاموش...یییی شور و شیدایی انبوه هزارانت کو ؟
میخزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبح دم و بوی بهارانت کو ؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیههء اسب و هیاهوی سوارانت کو ؟
زیر سرنیزه ء تاتار چه حالی داری ؟
دل پولادوش و شیر شکارانت کو ؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموشند
نعره و عربده ء باده گسارانت کو ؟
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو ؟
اسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای شرر این شب تارانت کو ؟
¤ نویسنده: جواد دادجوی
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
RSS
کل بازدیدها: 4811
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
درباره خودم
![]() جواد دادجوی
عاشق غم |
لینک به وبلاگ
|
ْآرشیو یادداشت ها
اشتراک در خبرنامه