سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق و عاشقی

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 7:6 عصر نوشته شده است.

¤ نیایش در واپسین ساعات...

به هر که دوست می داری بیاموز که «عشق از زندگی کردن بهتر است» وبه هرکس که دوست تر می داری ، بچشان که « دوست داشتن از عشق برتر ».

خدایا

       به من توفیق تلاش در شکست ، صبر در نومیدی ، رفتن بی همراه ، جهاد بی سلاح ، کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت ، دین بی دنیا ، مذهب بی عوام ، عظمت بی نام ، خدمت بی نان ، ایمان بی ریا ، خوبی بی نمود ، گستاخی بی خامی ، مناعت بی غرور ، عشق بی هوس ، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن ، بی آنکه دوست بداند

                                                                  روزی کن .....


¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 7:5 عصر نوشته شده است.

¤ آهنگی در سکوت...
بپیچ ای تازیانه‌ ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به‌ تاریکی تبه‌ کن ، سایه‌ی ظلمت
بسوزان میله‌های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
در تیره‌ چال مرگ دهشتزا
امید ناله‌سوز نغمه‌خوانم را
به‌ تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده‌کن از هم
پریشان کن ، بسوزان، دربدر کن آشیانم را
بخون آغشته‌ کن ، سرگشته‌کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه‌، سر افسرد جانم را
به‌ دریای فلاکت غرق کن ، آوازه‌ کن ، دیوانه‌ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را
با وجود اینهمه‌ زجر و شقاوتهای بنیان کن
که‌ می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کار را
سر میدهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسان
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به‌ دست پینه‌بسته‌، میفرازم پرچم پر افتخار آرمانم را

¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 7:3 عصر نوشته شده است.

¤ آری...

آری دوست داشتن زیباست گر چه پایان راه نا پیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست

خداوندا من در کلبه فقیرانه خودچیزی دارم که تو در عرش کبریاییت نداری زیرا من چون تویی دارم وتو چون خودی نداری.


¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 7:3 عصر نوشته شده است.

¤ روزی...
روزی از بیابانی گذر می کردم-روی تخته سنگی نوشته شده بود:{اگر جوانی عاشق شد چه کند؟  زیر آن نوشتم :صبر کند..... برای بار دوم از آنجا عبور کردم .زیر نوشته ام نوشته شده بود...{اگر صبر نداشت چه کند؟  با بی حوصلگی نوشتم:بمیرد بهتر است.... برای بار سوم از آنجا گذر کردم به جای اینکه زیر نوشته ام نوشته ای بیابم..........جوانی را مرده یافتم

¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 7:2 عصر نوشته شده است.

¤ ...
حالا اینجا کنار این همه خاطرات بارانی تنها به تو می گویم دوستت دارم که می خواهم بمانی ؛بمانم نه در لحظه ها و ثانیه ها نه! که در تمام نفسها بی دریغ تر از همیشه حضور معطر تو بودن درست ان زمان که نیستی.

¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 7:0 عصر نوشته شده است.

¤ آهای ادمیان...
آهای آدمیان ، به چشمهای خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند ، اگر نگاه انداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند .آهای عاشقان اینک که پا به این راه دشوار گذاشته اید ، با صداقت عشق را ابراز کنید ، تنها عاشق یک دل باشید ، تنها به یک نفر دل ببندید ، و با یکرنگی و یکدلی زندگی کنید آهای عاشقان به عشق خود وفادار باشید ، تا پایان راه با عشق باشید ، و از ته دل عشق را دوست داشته باشید آهای عاشقان از تمام وجود عاشق شوید ، و با اراده و اطمینان پا به این راه بگذارید رسم عاشقی دروغ و خیانت نیست ، رسم عاشقی صداقت است پس سرلوحه و الگوی خود را صداقت قرار دهید آهای عاشقان نه لازم است مجنون باشید و نه فرهاد ، تنها خودتان باشید ، همین و بس ... 

¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 6:59 عصر نوشته شده است.

¤ اگر...
اگر بمانم ، مانده ام تنها به خاطر آنکه دلم خواسته است و اگر بروم ، رفته ام تنها به خاطر اینکه عقلم خواسته است . و در این دو راه خودم هستم و خودم .  " تنها" !

¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 6:58 عصر نوشته شده است.

¤ سخنانی از بزرگان...

زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار . بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری .

خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.


¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 6:50 عصر نوشته شده است.

¤ غروب عشق...
غربت دیرینه ام را با تو قسمت میکنم

                                       تا ابد با درد و رنج خویش خلوت میکنم

    رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد

                                      من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم


¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/2/7، ساعت: 6:45 عصر نوشته شده است.

¤ قصه ماهیگیر...
یه روز ماهیگیری به صید ماهی رفت.دوست داشت ماهیه درشت و قلدری رو بگیره که برا کباب کردن خوب

  باشه. خیلی تلاش کرد ماهی رو بگیره ......روی قلابش نون گذاشت ................. ماهی عازم دریا بود.

  می دونست توی برکه موندگار نیست. ماهی بعد از کلی این طرف اون طرف کردن که راه دریا رو بره یابره

  سراغ نون. بالاخره تو دام ماهیگیر افتاد. ماهیگیر با خوشحالی تمام ماهی رو از آب بیرون آورد. مدت زیادی

   اونو تو دستاش گرفت. خیلی نگاش کرد. دید این ماهیه ناز و مهربونه.......دلش نیومد کبابش کنه......

   ماهیه داشت تو دستای ماهیگیر جون می داد. بالهاشم شکستن.......ماهیگیر اونو دوباره به برکه انداخت

    تا ماهی راه دریا رو بره .........ماهی آرزو کرد کاش تو دستای ماهیگیر می مرد اما با بال شکسته دریا

    نمی رفت.


¤ نویسنده: جواد دادجوی

پیام های دیگران

<      1   2   3   4      >

¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
شناسنامه

پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

کل بازدیدها: 4760

بازدید امروز : 4

بازدید دیروز : 11


درباره خودم

عشق و عاشقی

لینک به وبلاگ

عشق و عاشقی

ْآرشیو یادداشت ها

بهار 1386



اشتراک در خبرنامه